درباره وبلاگ


خدا یا آن گونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم،و ان گونه بمیرانم که به وجد نیاید کسی از نبودنم ________ _______ ______ _____ ____ بی انتهــــــــــــــــــــــــــــــــاتــریــــن
بــــی انـتــهــاتــریــن
عــبــرتـــــــــــــــ
چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب:حضرت موسی(ع) و مرد کشاورز, :: 19:55 ::  نويسنده : حــسیـــنــــــ


        حضرت موسی به  پروردگار
      متعال عرض کرد:«دلم می خواهد یکی از آن بندگان خوبت را ببینم.»
      خطاب آمد:«به صحرا برو.آنجا مردی کشاوزی میکند.او از خوبان درگاه ماست.»حضرت
      به صحرا آمد و مردی را مشغول به کشاورزی دید.حضرت تعجب کرد که او چگونه به
      درجه ای رسیده است که خدا می فرماید او از خوبان ماست.
      از جبریل پرسش کرد. جبریل عرض کرد:در همین لحظه خداوند او را امتحان میکند
      ،عکس العمل او را مشاهده کن.بلایی نازل شد که آن مرد در یک لحظه هر دو چشمش
      را از دست داد.
      نشست و بیلش را در مقابلش قرار داد و گفت:«مولای من،تا تو مرا بینا می
      پسندیدی من داشتن چشم را دوست می داشتم،حال که تو مرا نابینا می پسندی من
      نابینایی را بیشتر از بینایی دوست دارم.»حضرت دید این مرد به مقام رضا رسیده
      است.
      رو کرد و به آن مرد فرمود:ای مرد،من پیغمبرم و مستجاب الدعوه.می خواهی دعا
      کنم خداوند چشمانت را شفا دهد؟مرد گفت:خیر.حضرت فرمود چرا؟گفت:آنچه مولای من
      برای من اختیار کرده بیشتر دوست میدارم تا آنچه را که خودم برای خودم بخواهم



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 43 صفحه بعد

 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب